هنوز برای دیدن بازی هایت شوق دارم، می گویم دیگر این بازی با بازی قبلی فرق می کند، این بازی دیگر تیمم می برد، این بازی دیدن بازی زیبا می بینم، اگر بازی زیبا ببینم خودش کافی است حتی اگر نبرد لااقل دلم خوش می شود که عالی بودیم اما نبردیم.
اما بازی که شروع می شود دقایق که همین طور سپری می شوند یک نیمه که به پایان می رسد می بینم نخیر هم این بازی هم با بازی های قلبی هیچ تفاوتی نمی کند.
دلم خون می شود، شعار می دهم شاید دلم آرام شود، شاید به کسی بربخورد اما داستان از این حرفها و صحبت ها گذشته است.. من دیگر طاقت ندارم... شما را نمی دانم؟!

20 بهمن 1403